شلواری برای شهادت

یکی از دوستان به بیمارستان آمد و گفت: «شلوار بسیجی‌تو رو می‌‌خوام.» زدم زیر خنده و گفتم: «نه دیگه، شوخی می‌کنی؟ سیدمحسن، شلوار من؟ می‌خوای زیره به کرمان ببری؟»

ادامه نوشته

با تو می گویم بسیجی

به تو خيانت مي كنند، تو مكن

تورا تكذيب ميكنند،آرام باش.

تورا مي ستايند،فريب مخور.

تورا نكوهش مي كنند،شكوه مكن.

مردم شهر از تو بد مي گويند،اندوهگين مشو.

همة مردم تورا نيك مي خوانند،مسرورمباش.

آنگاه تو از ما خواهي بود.

ادامه نوشته

حیفه بسیجی نباشی

گاهی وقتها ذهن آدم پر میشه از هزاران علامت سوال و تعجب و می مانی که باید چه کنی و امروز ذهن پر است از سوالهایی که جوابش رو پیدا نمی کردم. اصلاً می دونی، رفته بودم که بفهمم بسیج چیه، بسیجی کیه، چرا اسمش که می یاد پشت یه عده می لرزه، اصلاً اینا کی بودن که بار سنگین جنگ به دوش اینا بود، و هزاران علامت سوال دیگه مونده بودم چه کنم که خوردم به پشت یکی از اون باحالاش که الحق بسیجی بود. به او گفتم اومدم که بدونم، تو کی هستی، همرزمانت کی بود و کجان، اومدم تا جواب سوال های بی جوابم را پیدا کنم. خیلی از همسن و سالام منتظرن که برم و بهشون بگم. و او فقط لبخندی زد و گفت: بسیج یعنی یه کلبه پر از عشق که توش پر از عاشقه. بسیج یعنی صفای ندارد ارسطو شدن خوشا پر گشودن، پرستو شدن. بسیج یعنی یه جنگ پر از حماسه. بسیجی یعنی حاج همت، حاج احمد یعنی هزاران پاک دیگر.

ادامه نوشته